در مسیر برگشت از شمال یک شبی را در تهران به سر بردیم و از انجایی که ما خیلی ادم های علاقمند به فرهنگ و هنر هستیم سریع دویدیم و رفتیم تئاتر شهر وتئاتر سیندرلا رو دیدیم. تئاتر خیلی خوبی بود و بازی خانم گلاب آدینه هم عالی بود.
ای کسانی که در تهران به سر میبرید بشتابید و این تئاتر را از دست ندهید!
یک هفته ای رفته بودیم شمال و این دفعه شمال قشنگ تر از دفعه های قبل شده بود.
---------------------
پی نوشت: واقعا مچکرم از خودم که مسافرت یک هفته ای خوذم را انقدر خوب تفسیر کردم.دریغ از دوزار استعداد در نوشتن!!!
دروغ چرا ، نمیدونستم تئاتر ها هم بصورت دی وی دی تو فروشگاه ها پیدا میشه.امروز رفتم پیش یه دوست عزیزی که از قضا فامیله و اگه فامیل نبود خیلی راحت تر و بیشتر میشد از مصاحبتش لذت برد و دی وی دی این تئاتر رو بهم هدیه داد.
خیلی خیلی تئاتر خوبی بود و ای کاش اجرای زنده این کار رو دیده بودم. ( این پیمان معادی هم خوب دلبری میکند لامصب)
این کتاب رو اون پسر کتاب فروشی بهم معرفی میکرد که هروقت خسته و داغون بودم میرفتم اونجا و انقدر از شاعرای مختلف برام شعر میخوند تا حالم خوب شه.
کتاب خیلی مرموزی بود، پر از وهم و خیال و توهم و زنی که هر روز می مرد!!!
بخش هایی از کتاب:
-عشقی که سراسر اعتماد باشد، عشق حقیقی نیست، بیشتر شبیه بیمهنامه است یا بدتر از آن گواهی حسن رفتار و این در نهایت به بیخیالی میانجامد.
-کنستانسیا، هیچ وقت به این فکر افتاده ای که سری به کتابخانه بزنی و کتابی برداری و بخوانی؟فکر می کنی من تا ابد دلم را به خانه داری روزانه و دلبری شبانه ات خوش می کنم؟وقتی پیر شدیم قرار است از چه چیزی حرف بزنیم من و تو؟
این فیلم رو باید دید! باید همراه با آدم هایش اشک ریخت، حرص خورد، حسرت کشید، درد کشید، اما به جای سکوت فریاد زد!
فوق العاده فیلم خوبی بود و متاسفانه بشدت دردناک!
یه جاهایی وسط فیلم نمیشد سرمو نگیرم تو دستام و از شدت ناراحتی نگاهم رو از کاشی های کف سینما بردارم. نمیشد نزنم رو پیشونیم و فحش ندم.نمیشد این فیلم رو آروم دید وگاه به گاه اشک جمع نشه تو چشمات از بیچارگی و درماندگیِ آدم هایی که هر خفت و تحقیری را فقط به بهانه حفظ آبرو تحمل میکنند.
لعنتی بانو!
من هیچ، اما صدای ضبط شده آن الهه زیبایی- که به تو تقدیم کرده- را چقدر منتظر نگه دارم؟
باز هم صحبت از احتمالِ دیدن تو شد و غیبت های مکررت؟!
اصلا بیا قراری بگذاریم
نه هیچ وقت تو بیا نه هیچ وقت من می آیم
اما دیگر اینگونه غیب شدن هایت را بر سر زندگانیم خراب نکن
هرچند ویرانه هایت هیچ گاه آباد نمیشوند
اما دست از ویرانه تر کردن بردار و از پس پرده برون آ !
لعنتی بانو!
باز برای گم شدن خودت را دست کدام باد داده ای؟
این بار برای یافتنت باید خودم را به کدام دیار برسانم؟
نگار خواست من را واسطه کند که دوتایی برویم دیدنش
گفتمش زهی خیال باطل خانم جان!
کاش هیچ گاه شمس نمیشدی که از شمس گاه و بیگاه غیب شدنش را هم به ارث برده ای!!
فیلم خوبی بود :(
پیام من به سازندگان این فیلم: آخر فیلم فقط فحش بود که داشتم نثارتون میکردم. سگ تو روحتون که انقدر با احساسات ما بازی میکنین!!! لطفن دیگه هم از بازیگرای مورد علاقه من واسه این نقش ها استفاده نکنین.مچکرم!
-گتسبی به نور سبز ایمان داشت. به آینده خوشی که هر سال از ما دورتر می شود.اگر این بار از دست ما گریخت٬ چه باک! فردا تندتر خواهیم دوید و دست هایمان را درازتر خواهیم کرد و سرانجام یک بامداد خوش در قایق هایمان برخلاف جریان آب پارو میزنیم در حالی که بی امان به سمت گذشته رانده می شویم.