ناوا٬خواب دیدن برام!!!!!که موهامو تراشیدم٬ و با پوست به شدت آفتاب سوخته چادر بندری سر کردم رفتم تو دریا ماهیگیری و از پول ماهیگیری جهاز میخریدم و خیلی هم خوشحال بودم.یه گاز پیکنیک خریده بودم و یه یخچال درب و داغون(از اون سبز قدیمیا) و یکم خرت و پرت. کف خونه هم حصیر بوده.خونمون دیوار نداشته ولی یه درخت گلابی داشته که شاخه هاش رفته بوده تو تک اتاق اون خونه بی دیوار...
ناوا داشتم به این فکر میکردم که اگه تو این خواب رو دیده بودی چکار میکردی؟اصلا باید تو این خواب رو میدی٬تو!!
یکی از آرزوهام جا موند.برم ناوا رو پیدا کنم یه ساعت فقط نگاش کنم بعد برگردم با خیال راحت بشینم سر زندگیم
کاش یه قانونی٬تبصره ای٬ فتوایی٬چیزی بدن که بگن آدم ها تو روز تولدشون نباید درس بخونن. حتی دوستاشونم نباید درس بخونن. حکمش هم باشه:اشّد مجازات در حد اعدام در ملا عام
امروز من بیست و هشت ساله شدم.سنی که اگر در هجده سالگی بهش فکر میکردم خیلی زیاد بود ولی الان هنوز حس میکنم انقدرها زیاد نیست و برای خیلی تصمیمات و کارها پختگی کامل را ندارم.
روز تولد برای من با روز عید و مسلما با سایر روزهای سال هیچ فرقی ندارد. آدم فکر میکند مثلا روز تولدش آسمان صورتی میشود یا شاید حتی از آسمان بادکنک ببارد یا هزار فانتزیه احمقانه دیگر ولی یک روزی ست که مثل همیشه خورشید سر ساعت مشخصی طلوع میکند و سر ساعت مشخصی غروب. فقط تو این روز بسته به محبوبیتت یا دهنت سرویس میشه از جواب دادن تلفن و اس ام اس تبریک یا دهنت سرویس میشه از بی تفاوتی آدمای اطرافت
برای من امسال تولدم یک نکته جالب داشت و اینکه زندگی خیلی غیر قابل پیش بینی ست.سال پیش هیچ وقت در ذهنم نمیگنجید که تولد بیست و هشت سالگیم در تبریز باشم و در کنار آدم هایی که هیچ وقت ندیده بودمشان و نمی شناختمشان
اما برای امسالم چند آرزو دارم. دنبال این ارزو های مسخره نیستم که مثلا شونصد تا موفقیت کسب کنم یا زبانم رو تقویت کنم یا مثلا قول بدهم امسال را دروغ نگم و این چرت و پرت ها چون به این نتیجه رسیدم که من هم مثل همه یک خل و چل درون دارم و امسال سال فرمانبرداری از خل و چل درونم است
مثلا از ارزوهای خل و چل درون من یکیش اینه که امسال بره پاریس( بله چون نمیشه رفت در دسته بندی خل و چلِ درون قرار گرفته) یکیش اینه که حتما دوتا صندلی لهستانی پیدا کنه. تابستون بره کیف دوزی با چرم یاد بگیره تا چشم این دختره ی اتاق روبرویی در بیاد و حتما عروسیش یه جایی باشه که ورودش به سالن مهمونی یجوری باشه که از پله پایین بیاد.