صرفا جهت دونستن تاریخ
رفتن به کلاس یوگا یکی ازون چیزایی بود که اگه نمیرفتم غر غروی درونم تا ابد میخواست رو تک تک اعصابام راه بره، پس رفتم کلاس یوگا تا خفه ش کنم. البته تصور من از یوگا چیز دیگه ای بود فکر میکردم میری اونجا با لباس سفید میشینی یهو تالاپی هرچی آرامش و آسایش و تمرکز و چیزای اسکولانه دیگست خراب میشه رو سرت و بعدش تو تبدیل میشی به یه آدم آروم که با صدای ملایم حرف میزنه، همیشه لبخند میزنه, دعوا نمیکنه، پاچه نمیگیره، میتونه حتی آدم های عوضی و حال بهم زن را تحمل کنه و در کل تبدیل میشه به یه اسکل همیشه خندان که من بدم نمیومد یه مدت شکل این اسکل بشم اما به طرز وحشتناکی این نبود. اینکه بری تو جمع یه کلاسی که جوون ترین عضوش بعد از خودم، مامانم باشه و هی مجبور شی حرکات کششی انجام بدی و تو اون کلاسِ پیر و پاتال فقط تو باشی که دستت به انگشتای پات نرسه یا نتونی سرت رو به زانوت نزدیک کنی و زانوت بیشتر از هزار و هشتاد تا صدای مختلف بده وقتی خم و راستش میکنی و چهل و سه بار بیفتی وقتی باید با تمرکز رو یه پات وایسی و تازه بعدش که میای خونه همه ماهیچه هات درد کنه و....خب معلومه که یوگا به من آرامش نمیده و حتی فروپاشیِ عاطفیم رو تشدید میکنه
یک دستی این روزها مرا برداشته و انداخته در دامن شجریان و جلیل شهناز و هوشنگ ظریف و ....
خطاطی و کلاس خوشنویسی و استادِ بی نظیرم هم این عیش رو تکمیل کرده
دنیای این روزهایم عالیه عالی
یا حضرت شلغم*!! کی این توقعات بابام از من تموم میشه؟! حالا میگه برو فیلسوف و نظریه پرداز شو. بنده خدا نمیدونه من عاشق لبه جوب و دکمه و چسب زخمم
-----------------------------------------
* برگرفته از کتاب"خداحافظ گاری کوپر"
اوووووووف پسر نمیشه راحت ازش گذشت.
با تو رسیده ام به شبی ابدی
تو کوچه کوچه مرا بلدی…
من به جز آبی نگاهت
آسمانی نمی شناسم
تا تو سرگرم روزگاری
از نفس بی تو می هراسم
رد شو از قاب لحظه هایم
دیده شو عاشقانه تنهاست
رهسپارم به سویت اما
جاده لبریز سوز سرماست
مرا باور کنی یا نه
تویی پایان ویرانی
چه غمگینانه آزادی
از آن عهدی که می دانی
با تو رسیده ام به شبی ابدی
تو تار و پود مرا بلدی…
نمی رود ز یادم، تمام خاطراتی
که عاشقانه سر شد…
پاپ کرن میخورم.مشغول دانلود یه اهنگ از "چارتار" م. هی با انگشتام سن و سالم رو حساب میکنم بعد با دقت بیشتری مقاله هایی که در مورد ازدواج برام فرستادن میخونم. فیسبوک رو چک میکنم ببینم این عکس جدیدم چند تا لایک میخوره. به والد و بالغ و کودک درونم فکر میکنم و میخواهم قدم در راه خودشناسی بگذارم.
چارتار الان دارد میخونه:
مرا باور کنی یا نه
تویی پایان ویرانی
چه غمگینانه آزادی
از آن عهدی که می دانی
با تو رسیده ام به شبی ابدی
تو تار و پود مرا بلدی…
نمی رود ز یادم، تمام خاطراتی
که عاشقانه سر شد…
با دنیا آشتی کرده ام. هی ناوا میتوانی از پشت دیوار بیرون بیایی!!
برای فراموشی تو باید دست به قتل عام زد
برای فراموشی تو
باید جغرافیا را تغییرداد
برای فراموشی تو باید هر شبی را حذف کرد حتی شب موهایم را
خیلی فیلم خوبی بود و خیلی لذت بردم بخصوص واسه اینکه "ویل اسمیت" از بازیگرای مورد علاقه منه و داستان فیلم هم واقعی بود
- هیچوقت نذار کسی بهت بگه نمیتونی کاری انجام بدی٬ حتی من. تو یه رویا داری که باید حفظش کنی. مردم نمیتونن خیلی از کارا رو بکنن و میخوان که تو هم نتونی. اگه یه چیزی رو میخوای باید تا آخرش بری