اپیزود اول: درد امونم رو بریده. برف همه جارو پوشونده. تو دل برف و سرما تنهایی میری دو تا امپول میزنی و وقتی میای بیرون و میبینی تنهایی و هیچ کس نیست که یکم باهات راه بره یا حداقل تلفنی یکم براش ناز کنی و نازت رو بخره٬ وسط دانشگاه از شدت تنهایی بغض میکنی و سرتو میندازی پایین و پاتو میکشی رو برف ها و برمیگردی خوابگاه.
اپیزود دوم: حس تنهایی شدید و مچاله شدن زیر پتو
اپیزود سوم: دوبار سقوط آزاد با کله برای من نشاندهنده اینه که عشق و عاشقی به من نیومده و همین روزا مجبورم بشینم پای صحبت خواستگاری که حتی دلم نمیخواد ببینمش چه برسه به اینکه حسی بهش داشته باشم. شاید یجورایی میخوام از رویاهای عاشقانه ای که داشتم و از خودم انتقام بگیرم.
بالاخره ساز خریدم.ساز دل. اسمش رو گذاشتم مژگان.فکر می کردم روزی که بخرمش زود به ناوا زنگ می زنم اما نزدم. نمیزنم هم.قهرم. قهر بَدو
اپیزود اول: تجربه ی ام.آر.آی. بر خلاف اسمش که بنظرم خیلی چیز خفنی میومد خیلی معمولی بود و هیچ هیجانی نداشت. ولی همین که بهت بگن تا زمانی که رو این تخت خوابیدی هیچ حرکتی نکن ناخوداگاه تمام اعضا و جوارح بدنت دلشون حرکت میخواد
اپیزود دوم: سوسمار رفت و از مرحله عصبانیت بعد از دعوایی که منجر به کات شدن یه رابطه میشه گذشتم و وارد مرحله دلتنگی و دهن سرویسیش شدم
اپیزود سوم: ناوا غیرمستقیم گفت انقد منو با کلاغات تهدید نکن و برو هر غلطی میخوای بکن
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
روزهایی خوبی نیستند این روزها. پشت سرهم بد بیاری و افسردگی. تنها همدم این روزهایم ژانومه است که از صبح تا شب برای کمک به پشت سر گذاشتن روزهایم یاریم میکند و یک فرشته بدون بال که هرشب ساعت ۳ نیمه شب از راه خیلی خیلی دور پتو را میکشد رویم و میگوید تو بخواب من دلتنگی هایت را گریه میکنم.
میدانستم این بار هم نمی آیی. آخر مگر میشود تو را نشناخته باشم؟! مرده شور ۲۰۱۳ و معجزات مسخره الکی دل خوش کنکش. ناوا نیا! اصلا دیگر خودم هم نمیخواهم بیایی. برای تو همان بهتر که یک روز بنشینی و حسرت نیامدنت را بخوری و حقِ شکستِ دل و چشم انتظاری ِ مرا به دنیایِ مرموزت پس دهی.
این روزها غروب که میشود دیگر حجم تنهایی ام صد برابر میشود و هرچه بیشتر به سمت ساعات آخر شب میرود وسیع تر و پررنگ تر میشود.حدود یازده شب دیگر این منم که دارم به هرچیزی چنگ میزنم و خودم را اویزان میکنم تا کمکم کند کابوس این روزهایم سپری شود.میدانم میگذرد...
ناوا دلم تنگ است.برای او٬ برای تو٬ برای وحشیانه و با حرص کتاب خواندن هایمان٬ برای خندیدن با تو٬ برای گریستن با تو٬ برای قصه های شب خواندن تو٬ برای موزمار بازی های تو
بخدا اگر این بار هم زیر قولت بزنی کلاغ هایم را بر باد میدهم. انقد داغونم که شک نکن گند میزنم به زندگی کلاغ هام
بالاخره روزای سگیِ امتحان تموم شد.لعنت به هرکی اولین بار امتحان رو اختراع کرد :))
ناوا هنوز سر قولت هستی؟قول دادی این سال ۲۰۱۳ ی را که با هم اغاز کردیم بدقولی نکنی و من را چشم انتظار نگذاری.بیا که یک دنیا حرف ناگفته برایت دارم...