زندگی عادیِ آدم های عادیِ دنیای غیر عادی

نمیدانم چیزی به اسم معجزه دیگر در این دنیای هرکی به هرکی پیش می آید یا نه.آنقدر که همه چیز درهم و آشفته است آدم نمیداند کدام واقعه خرق عادت است و کدام عرف عادت. من یکی که ناامید از دیدنِ کوچکترین نشانی از درِ باغِ سبز آرامش عمیق روحی هستم، بار و بندیلم را جمع کرده ام و چهار زانو نشسته ام منتظر معجزه. اینجوری درد انتظار کمتر است، تکلیف خودم را روشن کرده ام، نشسته ام به انتظار پدیده ای که میدانم عمرا برای آدم های عادی اتفاق نمی افتد. یک جورهایی امید بسته ام به نیامدن چیزی که تا امروز امید آمدنش را داشتم. امید رسیدنِ چیزهای خوب آدم عادی را پیر میکند، خسته می کند، سوی چشمش را میگیرد، عصبی و کم طاقتش میکند و از داشتن امید برای آمدنش سیرش میکند.  این حس های به ظاهر مثبتِ "یه روز خوب، یه آدم خوب،یه اتفاق خوب،یه کار خوب،یه کوفت خوب،... میاد" رو باید کند و انداخت دور،برای یک آدم عادی همیشه همه چیز عادی است!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد