ناوای لعنتی!

لعنتی بانو!

باز برای گم شدن خودت را دست کدام باد داده ای؟ 

این بار برای یافتنت باید خودم را به کدام دیار برسانم؟

نگار خواست من را واسطه کند که دوتایی برویم دیدنش

گفتمش زهی خیال باطل خانم جان!

کاش هیچ گاه شمس نمیشدی که از شمس گاه و بیگاه غیب شدنش را هم به ارث برده ای!! 

نظرات 1 + ارسال نظر
آرش شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:51 ق.ظ http://arashq.ir

تصادفا توی صفحه اول بلاگ اسکای این پستت رو دیدم
ناخواآگاه دوبار خوندم و غیر از قسمت نگار خواست ... بقیه اش رو خیلی فهمیدم.
ممنون
راستی با ذکر منبع در بلاگ اسکای خودم( که فقط چیزهایی که دوست دارم جمع میکنم ) کپی کردم
موفق باشی بالرین آینده.رفتی بالاخره کلاس باله؟ تا اونجا رو خوندم

ممنون دوست عزیز.پست هایی که به اسم ناوا هست رو فقط خودش میدونه :)
باله هم خواهیم رفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد