از تو گریز نمیتوانم
هرکس قطره ای ازین جام شوکران را نوشیده دلیل محکمی است برای اثبات این ادعا
نه روزگار به ساز من میرقصد
نه من به ساز روزگار توان رقص دارم
از تو گریز نمیتوانم
سوختن و ساختن شرح این ایام است!
یک آدم هایی بندرت در زندگی آدمی می آیند که مهربانیشان، دوستیشان، حرف زدنشان و نگاهشان زمینی نیست و من یکی از این ادم های آسمانی را دارم. کسی که ناوا با وجودی که او را ندیده انقدر به قدرت معجزه اش و شفا دهندگی اش ایمان دارد که هروقت خودش رو ناتوان از خوب کردن من میبینه منو به اون حواله میکنه. در مورد آدم های خیلی خوب نمیشه زیاد نوشت همون بحث زبانم قاصر است و این حرفا!! و او بازهم با مهربانیش من رو سوپرایز کرد!
برای من کافیست که از اول تیر اراده کنم درس خوندن واسه امتحان جامع رو از 2شهریور شروع کنم و دقیقا اون دو ماه رو ول کنم و همون 2 شهریور برم از ساعت 7 تا 11:30 بشینم تو سینما و دو تا فیلم پشت سرهم ببینم.
دهلیز: عطاران رو خیلی دوست دارم اما به شکل عجیبی خسته و پژمرده بود تو این فیلم. دیدن این قیافه درب و داغون از بعضی ادما که عادت کردی همیشه سرخوش ببینیشون خیلی بیشتر حال آدم رو بد میکنه. فیلم خوبی بود.
گذشته: یک فیلم خیلی عالی . چه حال غریبی داشت علی مصفا که جیگر آدم کباب میشد وقتی همزاد پنداری میکرد باهاش و چه حال سگی داشت برنیس بژو که میتونستم اونو هم شدیدا درک کنم. فیلم عالی بود.