نوشته پشت کتاب که میگفت این کتاب را همسنگ "بیگانه" ی آلبر کامو دانسته اند جایی برای نخریدن کتاب نمیگذارد. شرح حالی مختصر و گیرا و روان از زندگی یک روستایی که سرشار از نفرت است. نفرت و جنایاتی که انقد به خونسردی و بیخیالی درموردش حرف میزند که گاهی مجبور میشدم برگردم و دوباره بخوانمش. فوق العاده بود. فوق العاده
-هرگز نمی شود به بدبختی عادت کرد، باور کنید، چون ما همیشه مطمئنیم که بلای فعلی آخری ست، گرچه بعدها با گذشت زمان متقاعد می شویم که هنوز بدتر از این در راه است...
-چیزهایی هستند که برای همه ارزش یکسان ندارند، چیزهایی که باید بارشان را تک و تنها روی گرده بکشیم، مثل صلیب شهدا، و پیش خودمان نگه داریم. نمی شود از چیزی که در درون ما جریان دارد با همه حرف زد. بیش تر وقت ها حتی نمی فهمند از چه چیزی حرف می زنیم.
می خوام لینکتوون کنم اجازه هست ؟؟؟؟
چرا که نه؟! :)
آه بیگانه!
شاید به خاطرش این کتاب را هم بخوانم...
ممنون از معرفی
منم دقیقا در حد "آه بیگانه" هستم.اما یه جاهایی فکر کردم که این از بیگانه هم میتونه بهتر باشه.