اپیزود اول - و اما باید یاد بگیرم تا زمانی که اون شازده رو پیدا نکردم به کسی از علاقمندی هام نگم. همین هفته پیش به یه نفر گفتم اسمارتیز ام اند ام دوس دارم٬ یه پاکت بزرگش رو برام آورده اما شدتِ حال به هم زنیم از طرف انقد زیاده که ترکشش به اسمارتیز بیچاره هم رسیده و نمیتونم حتی برم بریزمش دور.
اپیزود دوم - آقای «میم ت» اما خاطره شیرینی ساخت از m&m. هربار وقتی تو فرودگاه مهر آباد منتظر رسیدن من میشد یه m&m میگرفت دستش یه بار با خنده و چند بار با اخم و قهر و خیلی راحت مشغول خوردنش میشد تا من بیام و کولی بازی در بیارم و از دستش درش بیارم و اون با ذوق نگاه کنه.
اپیزود سوم - به حدی رسیدم که میتونم در مورد خودم به این اصل برسم که ،من و آقایونی که اسمشون با حرف میم شروع میشه و عینکی هستن، به هیچ وجه وصله هم نیستیم