میخواهم یک دروغگوی تمیز شوم

به یک جایی رسیده ام که میخواهم لج کنم با زندگی ای که هر روزنه اش را با سیم خاردار پوشانده بودم که مبادا اخمی به پیشانی ابوی محترم بیاورم. ابوی محترمی که یک بار هم نخواست متوجه شود که خودش کجاست و ما را کجا نگه داشته است. ابوی محترمی که از هیچ فرصتی برای خفت دادن اینجانب جلوی هر ناکسی کوتاهی نمیکند. ابوی محترمی که چنان عزت نفس و اعتماد بنفس اینجانب را از ریشه خشکاند که چنان شخصیت مچاله ای پیدا کردم که گدایِ یک تعریف دروغین از آدم هایی شدم که نباید!

من لج میکنم با شما آقای مدیر کل. من از این به بعد به شما دروغ میگویم و در اولین فرصت ترکتان میکنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد