پایان یک مرد-فریبا کلهر

این کتاب رو بین سه تا کتابی که فروشنده تازه کار کتابفروشی فرهنگ بهم معرفی کرد انتخاب کردم. کتاب تشکیل شده که از چندین بخش که هربخش پیرامون یکی از اشخاصی است که اطراف فرانک(دختر 32 ساله مجرد داستان) زندگی میکنند. قلم روانی داشت و تا حدی میتونست خواننده رو بکشه با خودش  اما اخرش نفهمیدم چی قرار بود به خواننده بگه.

به طور کلی من در پس زمینه ی ذهنم یک کرپلاغیه بشدت متعصب دارم که از خیانت و روابط بی پایه بیزار است و متاسفانه این مسائل امروزه سوژه اصلی کتاب و فیلم ها شده و روز به روز به بدبینی های ما دامن میزنه و بیشتر میترسوندمون.حالا درست است که این بی اخلاقی ها امروزه خیلی رایج شه اما با نمایش دادن هرچه بیشتر اینها یه جورایی روز به روز داره قبحش بیشتر میریزه و تبدیل شده به یه چیز عادی (البته اینها نظر شخصیه منه درست و غلطش هم پای خودمه)و این کتاب هم از این مقوله بی بهره نبوده و چیزی که من در نهایت دریافت کردم فقط میخواست بگه زندگی مردم به شما چه؟!

بخشهایی از کتاب:

-فکرش را نکنیم.اما فکر مثل چوبی بلند به جسم و روحمان وارد میشود، مارا تسخیر میکند، آزار میدهد، لذت میرساند،بی توش و توانمان میکند و در این ارگاسم فکری درست به فکری می چسبیم که از آن نهی شده ایم.

-نمی دانست به کی و چی فحش میدهد. همیشه وقتی عصبانی و یا دلتنگ بود فحش میداد. خودش هم نمیدانست به کی فحش میداد اما می گفت فحش جایی که باید برود میرود.فحش شعور دارد. پا دارد.جهت را می شناسد. آدم شناس است و میداند توی صورت کی باید بخورد. بعضی از فحش ها زور دارند و میتوانند ادم ها را از میدان به در کنند. بعضی ها هم بی خاصیت اند و آدم ها را پر رو تر میکنند.فحش های دوره ی ما هم همینطورند! بی زور و بی خاصیت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد