آدم گریز باش تا کامروا باشی

باز ترس برم داشته از آدم ها، از اعتماد به آدم هایی که شاید فردا خیلی راحت بگذارندت و بروند و انگار نه انگار تو در دیروزشان وجود داشته ای، میترسم! و مانده ام بین دو راهی ترس و کم آوردن بار سنگین دلتنگی این روزهای کند طولانی. باید یکی باشد که حواسش به دلت باشد، که هرچه از درد اندوخته ای را گاها سبک کند برایت، اما آدم ها ترسناک شده اند ، بی رگ و پی شده اند، بی پروا و بی وقفه دروغ میگویند و برایت نقش بازی میکنند. اینجاست که آن ترس غلبه مبکند بر کم آوردن تنهاییت! و ترجیح میدهی کم بیاوری و بشکنی اما دیگر سراغ اعتماد کردن به هیچ آدمی نروی!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد