اپیزود اول: نه گفتن مکرر من به این یارو دقیقا مثل یاسین تو گوش خر خوندنه. شک ندارم با این شدت سریشی که این یارو داره همین روزا مجبورم میکنه چادر سفید سرم کنم و چای تعارف کنم بهش.
اپیزود دوم: اینکه قرار باشه یه عمر بشینم به انتظار اینکه ناوا بیاد و کابوس بی بوسه رفتنش رو از من بگیره فرقی با خر فرض کردن خودم نداره پس سگ تو ضرر٬ از خرید عیدم میزنم و به جاش یه بلیط رفت و برگشت میگیرم و میرم سمتش
اپیزود سوم: اینجا دوستانی پیدا کرده ام که واقعا دل کندن ازشون داره برام سخت میشه. ناوا باید باشه که ببینه. مثل آینه صاف و ساده. بخصوص اونکه منو سان شاین خطاب میکنه
اپیزود چهارم: باید به ناوا بگویم که یک بار دیگر شب های روشن را ببیند و دقت کند به اینکه دختر داستان بشدت شبیه کسی نیست؟!!!!