هی ناوا٬ ناوا ٬ ناوا
این روزها بهتر و پررنگ تر از همیشه روحم را میخوانی. روی دیوار کاهگلی ام که گویی فقط برازنده ی خط خطی های توست برایم نوشته بودی که اگر به اندازه کافی برای گفتن خداحافظی قوی هستی٬زندگی به تو یک سلام جدید خواهد داد.
ناوا زندگی به من سلام جدید داده بود. سلامی پر از بوی برگ های باران خورده و بابونه اما انقدر احمقانه به خداحافظیِ خاکستر وارم چسبیده بودم که در جواب سلام جدید لال و مبهوت و خیره مانده بودم. امروز بعد از اینکه برای چندمین بار مقابل سلام گوی زندگیم شرمنده شدم تمام خاکسترهای مانده روی گنجه ی خاطراتم را پاک کردم و آنقدر قوی شدم که با تمام وجود خداحافظی کردم.