این که نمیشود یکی یک روز بیاید فول او سنس (Full of sense) و فردای همان روز خالیِ خالی و شاکی از همه ی چیزایی باشد که تا دیروز برایش دوست داشتنی بودند.این شاعرانه ترین نوع دروغ گویی است. این گونه افراد مرا میترسانند . اینکه دل به دلشان دهم و باهاشان خیال پردازی کنم بمانند ساختن رویا بر باد است. من از آن دسته آدم ها شده ام که حتی از ریسمان سیاه و سفید این بی ثباتی های احساسی میترسند و انقدر احمقم که هر بار اجازه داده ام از همین سوراخ گزیده شوم. باید بزنم به راه، آنجا ماندن من دیگر فایده ای ندارد ...
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید ازین ورطه رخت خویش