خوابگاه

برخی فضاهای جدید گند میزنند به چهاردیواریِ تنهایی ای که داشتی. باید اول فضا را بشناسی بعد زور بزنی تا در آن شلوغی و خر تو خری شانس بیاوری و یک سلول انفرادی برای خودت و مزخرفات ذهنی ات پیدا کنی و بعد تازه ببینی ایا همان ادم قبل هستی که دوست داشت بنویسد یا نه و ایا اصلا دیگر چیزی برای نوشتن دارد یا نه.

من اندر خمِ کوچه اولم هنوز یعنی هنوز فضای جدید اطرافم را نشناختم یعنی نمیتوانم کنار بیایم با بعضی چیزها.خب مثلا من فکر میکردم دانشجوهای دکترا خیلی آدم های فهمیده ای هستند مثلا به هم با صدای بلند فحش نمیدهند یا مثلا مثل بچه های دبستانی وقتی با هم قهر میکنند سرشان را برنمیگردانند و به بقیه نمیگویند اگر با فلانی حرف بزنی نه من نه تو یا مثلا برای اینکه هم اتاقیشان قاشقش را سروته در جاقاشقی میگذارند نمی روند در اتاق های دیگر سه ساعت گریه و زاری و نفرین کنند و پدر جد هم را از گور در ادروند و فحش بارانش کنند و خیلی چیزهای دیگر. همین که این آدم ها را بشناسم کلاهم را میاندازم هوا سلول انفرادی پیشکش...


نظرات 2 + ارسال نظر
محمد یاری سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:34 ب.ظ http://mohamnt.blogsky.com

یه جوری می‌نویسی انگار قبلن دیدمت

yek adad shahrivari! جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:40 ب.ظ http://cheshaye-vahshi.blogsky.com

daghighaaaaaaaan

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد